بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 115
بسم الله الرحمن الرحیم
مدتی قبل در مقالهای با عنوان"چرا نیروهای ارزشی وجود لانه جاسوسی انگلیس را بر نمی تابند؟" را منتشر کردم. در این مقاله سعی کردم درباره نقش سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا و موسسات و نهادهای وابسته به آن مطالبی را مطرح و اثبات کنم؛ تا اینکه امروز به داستانی جالب در یکی از سایتهای اینترنتی برخورد کردم که میتواند مویدی باشد بر صحت آنچه که به دنبال اثبات آن بودیم.
مضافا بر اینکه این داستان( هرچند ممکن است واقعیت هم نداشته باشد) ثابت میکند که فعالیتهای غیر متعارف جاسوسی این سازمانها تحت پوشش موسسات و شرکتهای خدمات مشاورهای(اقتصادی و غیر اقتصادی)...برای ملتهای اروپایی به امری بدیهی و عادی تبدیل شده تا آنجاکه یک چوپان هم در دور افتاده ترین نقطه اروپا و بیرون از محیط شهری هم میتواند به راحتی تشخیص دهد که یک به ظاهر مشاور(اما در حقیقت کارمند ASA یا MI6) به دنبال چیست و چه کاره هست و چه تواناییهایی دارد( هر چند ممکن است نداند و یا به روی خود نیاورد که چنین فردی با چنین تواناییهای خارقالعاده و غیرمتعارفی میتواند عامل سرویسهای اطلاعاتی انگلیس باشد).
مطلب دیگر اینکه در این داستان به اهمیت فوقالعاده فضای سایبری بیشتر پی خواهیم برد وقتی که بفهمیم سیستم تار عنکبوتی فضای سایبری و تکنولوژی برتر غربی، نقش مهمی در افزایش دقت و سرعت این سازمانها در دست یابی به کوچکترین و ریزترین اطلاعات کاربران و حتی غیر کاربران دارند( تمامی کشرهایی که به نوعی با شبکه جهانی اینترنت ارتباط دارند و یا ماهوارهها با کمک تکنولوژی GPS و به مدد دسترسی به اینترنت می توانند هر گونه تحرکی را در سرزمینهای بیگانه رصد کنند) اینترنت با همه مزایا و نقاط مثبت آن (که بسیار فریبنده است) تبدیل به ابزار جاسوسی با قدرت نفوذ بسیار بالا و در خدمت اشراف اطلاعاتی کشورهای استعماری چون انگلیس و آمریکا و اسرائیل بر همه جهان در آمده. بخوانیم:
داستان جالب “شغل عجیب !”
چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جادههای خاکی پیدا میشود. رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟
چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمههاش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.
جوان، ماشین خود را در گوشهای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی که میتوانست سیستم جستجوی ماهوارهای ( GPS ) را فعال کند، شد. منطقه ی چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با 60 صفحهی کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدهی عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.
ادامه در لینک زیر
بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، میتوانی یکی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد
مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!
چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی.
منبع:انجمن علمی کوروش
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک